|دوشنبه 28 مهر 1404
 منوی اصلی
 
تاریخ : يکشنبه 27 مهر 1404     |     کد : 331

واژه نامه پارسى سره

فرهنگستان زبان پارسى

اندر چرايى سره گويى و سره نويسى
 

دكتر ميرجلالالدين كزازی


زبان شكرين و شيوای پارسى كه مى توانيم بى درنگ و دودلى آن را نغزترين و توانمندترين زبان زيباشناختى در جهان بدانيم، سرشت و ساختاری دوگانه و ناسازواران ه دارد: از سويى زبانى است بسيار سوده و ساده، نغز و نازک، با زنگ و آهنگى دلاويز و خُنيايى و گوشنواز؛ از ديگر سوی، زبانى استوار و سخت جان و پايدار كه توفان ها و تندبادهايى سهمناک و ستيزآميز را از سر گذرانيده است و در درازنای سده ها و هزاره ها، برجای و برپای مانده است و باری گران و تن فرسای و توانكاه و پشت شكن را بر دوش كشيده است كه فرهنگ گرانسنگ و نازشخيز ايرانى است. اين زبان، بهره جوی از توانايى ها و دلاويزی های خويش، همواره امروزيان ايران را به ديروزيان و پسينيان را به پيشينيان و نوادگان را به نياكان پيوسته است و رشته ای سخت و استوار و ناگسستنى بوده است كه گذشته ايران را اكنونى و روزآمد گردانيده است و پايگاه و پايندان پيوستگى و يكپارچگى فرهنگ و تاريخ ايران گرديده است.
زبانى كه مايه ورترين و نغزترين سامانه سرودينه و سَراودين (~ شعری) جهان را، در چندی و چونى، در خود پديد آورده است و آوازه ايران را تا دورترين سرزمين های گيتى درگسترده است و سخنورانى بزرگ و ورجاوند را، در آفرينش شاهكارهای جاودان ادبى به كار آمده است؛ شاهكارها و سخنورانى كه به هيچ گمان و گزافه همانند و همالى برايشان در سراسر جهان نمى توان يافت. شگرفى و شاهواری اين زبان و سختگى و سُتواریِ آن تا بدان پايه بوده است كه سخن پارسى و ادبِ درپيوستهٔ آن را آنچنان مايه بخشيده است و بربرده است كه فرازنای فرخندهٔ فرهنگ و هنر ايران و ستيغ استوار و سر بر سپهر اين هنر و فرهنگ گرديده است.
در ايران پس از اسلام همواره آنچه مايه نازش و سربلندی ما ايرانيان بوده است و بدان بر پهنه گيتى بالا برافروخته ايم و خويشتن را ماييم كه توانسته ايم سخنورانى سترگ و بى مانند چون فردوسى و »: از ديگر مردما والاتر دانسته ايم و نازان و سرافرازان گفته ايم كه سخن پارسى بوده است. «! خيام و مولوی و سعدی و حافظ در دامان فرهنگ خويش بپروريم و ببالانايم آسيب واژگان بيگانه به بافتار نازک و دلاويز و آهنگين زبان پارسى يكى از هدف های سره گويى و سره نويسى اين است كه از زيان هايى كه واژگان بيگانه به ساختار آوايى و گوشنواز زبان پارسى، و همچنين رسايى، پختگى واستواری آن وارد مى كنند، جلوگيری كنيم. اينكه زبان پارسى نمى بايد وامواژه ها را در خود راه دهد، ديدگاهى دانشوارانه و بر پايه برهان های زبان شناختى است. زبان پارسى بسيار پيشرفته است. زبانى بوده است بسيار پويا. از ديد زبان شناسى تاريخى، پيشرفته ترين زبان كنونى است. اين از آنجاست كه زبان آيينه فرهنگ است. فرهنگى كه پوياست، زبانى هم سنگ واژه نامه پارسى سره  و هم ساز با خويش را پديد مى آورد. فرهنگ ايرانى چون فرهنگى پويا و پيشتاز بوده است، زبان پارسى هماهنگ با آن بسيار
دگرگون شده و پيشرفت كرده است. زبان پارسى امروز ساختاری دارد كه با بسياری از ديگر زبان های جهان هم روزگار نيست. به سخن ديگر، آن زبان ها از ديد كاربردهای سرشتين و بنيادين، در روزگاران و در ساختارهايى مانده اند كه ديری است زبان پارسى از آنها گذشته است. ديگر زبان های جهان با پارسى دری ياهمان پارسى نو، هم روزگار نيستند. برای نمونه با پارسى ميانه سنجيدنى اند، حتى با پارسى باستان. اگر زبان پارسى كه بسيار پيشرفته است، از اين زبان ها كه در سنجش با آن هنوز كهن مانده اند واژه بستاند، برخود زيان زده است. اين واژه ها با ساختارها، هنجارها و رفتارهای زبان پارسى سازگار نيستند. از اين روی آنها را گزند مى رسانند و برمى آشوبند. بدان مى ماند كه شما پارهای از پلاس يا بوريای ستبر درشت را بر پرنيانى نغز و رخشان بپيونديد و بدوزيد. پيداست كه اين دو با يكديگر سخت ناسازند. نخستين و آشكارترين زيان و گزندی كه زبان های بيگانه به زبان پارسى
مى زنند آن است كه بافتار آهنگين و خنيايى و هموار و گوش نواز، آوايى را در اين زبان از ميان مى برند. واژه های ايرانى هنگامى كه از روزگاران باستانى ميانه به روزگار نو رسيده اند، واژه های پارسى شده اند(پارسى دری)، از ديد ساختار آوايى، سوده و ساده و نرم و از ديد  . در پارسى شده است فر هموار گرديده اند. برای نمونه، يک واژه درشتناک گران اوستايى مانند خورنه بيش از اين سوده و كوتاه نمى تواند بشود. اما واژه هايى كه ما از « فر » ساختار آوايى، به فرجام خود رسيده است؛ يعنى واژهای مانند
زبانه ای ديگر مى ستانيم، مى توانند واژه های درشت و گران و ناهموار باشند كه آن ساختار دلاويز آوايى را از ميان مى برد.


جهت دانلود فایل واژه نامه روی تصویر زیر کلیک کنید.


PDF