شغل و درآمد که نداشته باشی، خیلی زود کمکهای مردم ته میکشد و هیولای فقر از راه میرسد. دوباره فرزندت گرسنه میماند، هزینه دارو و درمان نداری، اول مهر بچهات لوازمالتحریر نمیخرد، قبض آب و برق را نمیپردازی، یخچالت میسوزد و نمیتوانی بخری
اگر کرونا آنها را نکشد، فقر و بیپناهی میکشد
محمد فاضلی – عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی
داستانی تلخ
صبح یک روز آبان 1397 نامهای از خانمی به دستم رسید که داستان سوزناک فقر بود. بررسی کردم از چند مسیر، محتوای نامه درست بود. یکونیم سال میگذرد و تقریباً هر روز درگیر زندگی نویسنده نامه شدم، نویسندهای که هیچگاه ندیدمش و بین ما 1276 کیلومتر فاصله است. یادداشت «بیست هزار فرسنگ زیر خط فقر» را درباره او، همسر معلول و کودک پنج سالهاش نوشته بودم.
چند میلیون تومان کمک خوانندگان آن مطلب باعث شد قرضهایش را بدهد، خانهای اجاره کند و زندگیاش در ظاهر سامانی بگیرد. شغل نداشتن اما درد بزرگی است. شغل و درآمد که نداشته باشی، خیلی زود کمکهای مردم ته میکشد و هیولای فقر از راه میرسد. دوباره فرزندت گرسنه میماند، هزینه دارو و درمان نداری، اول مهر بچهات لوازمالتحریر نمیخرد، قبض آب و برق را نمیپردازی، یخچالت میسوزد و نمیتوانی بخری، و دندانهایت عفونت میکنند و چند میلیون هزینه درمانشان را نداری.
خانم مهربانی از راه میرسد، خودش و دوستانش پول روی هم میگذارند و هزینه درمان دندانهایت را میدهند، اما توان آنها هم زیاد نیست. باز شغل نداری و هزینههایت بالا میروند. مجبور میشوی پول نزول کنی، سفته بدهی و برای مخارج روزانهات که گرسنه نمانی، به این و آن رو بزنی. تازه آمدهاند انشعاب آب را هم قطع کنند، خدا از غیب به دادت میرسد و الا آب هم نخواهی داشت.
هزینه نگهداری و درمان همسر معلولات زیاد است. دوباره پول قرض میکنی، سفته میدهی و زیر بار سود نزول میروی. دوباره چند خیّر به دادت میرسند و از اینکه تن به تقاضاهای غیراخلاقی طلبکار نزولخوار بدهی، نجات پیدا میکنی. زندگی ولی خرج دارد.
خَیّری پیدا میشود و به خیال اینکه کمک میکند تا کسبوکار راه بیندازی، پول پیش کرایه یک مغازه را میدهد. تو هم دنبال کسی میگردی که وسایل راه انداختن یک مغازه خیاطی را برایت تأمین کند. بانکهایی که میلیارد میلیارد پولهای بیبازگشت دادهاند، دست آخر از تأمین سی میلیون تومان هزینه تجهیز مغازهات خودداری میکنند. تو میمانی، یک مغازه و کرایهاش، و حسرت اینکه میتوانستی شغلی داشته باشی و روی پای خودت بایستی، اما نمیشود. دوباره گرسنگی شعله میکشد، فرزندت گرسنه است و گریه میکند. زندگی نیست، جهنم است.
طلبکارها بیشتر شدهاند و پاشنه در خانه را هم درآوردهاند، مرد طلبکار تهدید میکند که دفعه بعد کتک میزند، کرایه خانه هم عقب افتاده و صاحبخانه میخواهد تخلیه کنی، کرایه خانهها هم دو برابر شده است.
فقیر که باشی، تدبیر زندگیات را گم میکنی، عقلت به کارت نمیرسد و زیر بار استرس، تحقیر، گرسنگی فرزند و معلولیت همسر و ... له میشوی. یک دفعه به خودت میآیی و میبینی همه کار برای نجات یافتن انجام دادهای، فقط بیناموسی نکردهای و معلوم نیست چند وقت دیگر دوام میآوری تا تن بدهی به تنفروشی. برخی مردها هم بیشرف شدهاند، فکر میکنند چه طعمهای بهتر از یک زن جوان فقیر با یک همسر معلول و هزار مشکل؟!
مقاومت میکنی اما کرونا هم از راه میرسد، و برای تو که جز لباس تنت هیچ چیز نداری، فقط یک راه باقی میماند: دوباره پیامک بزنی «عمو اگر کرونا ما را نکشد، فقر حتماً میکشد. دیگر نان هم برای خوردن نداریم. بچهام هم از ترس طلبکارانی که هر روز دعوا میکنند، میمیرد. شارژ تلفنم که تمام شود، پیام هم نمیتوانم بدهم، به دادم برسید.»
یک درخواست
میدانم بدبختانه، صدها هزار نفر در این کشور، همین وضعیت را دارند، اما این یک مورد یکونیم سال، دردناک جلوی چشمم بوده است. من هر چه در توان داشتم بهکار گرفتم که مشکل این خانواده را حل کنم، شغلی برای این خانم دست و پا، یا به راهاندازی کسبوکارش کمک کنم، اما نشد.
آیا صاحب کسبوکاری هست که کمک کند تا او شغل داشته باشد؟ آیا فیلمسازی هست که چرخه فلاکتبار فقر و بیپناهی این خانواده را همچون نمونهای از صدها هزار خانواده ایرانی، فیلم کند و از این مسیر این خانواده را هم نجات دهد؟ آیا مردانی هستند که زنی را از افتادن به ورطه بیاخلاقی برهانند؟ آیا ... ؟ من دیگر نمیتوانم.
کرونا اگر میکشد، فقر زجرکش میکشد.
|
|
|
|
|
|
PDF
|