اين مقاله تحقيقي است براي يافتن اطلاعاتي دربارهي بازار, معماري و محل قرارگيري بازار در شهرها, نقشهاي اقتصادي, اجتماعي و فرهنگي, ارتباط انداموار آن با مسجد, آداب بازار و برخي نکات ديگر. اين مجموعه اطلاعات آن، براساس دو کتاب «سفرنامهي ناصرخسرو» و «احسنالتقاسيم مقدسي» شامل بازارهاي تعداد بيشماري از شهرهاي کشورهاي مختلف اسلامي در سدههاي چهار و پنج هـ . ق. میشود.
1مجموعه مقالات دو
بازار در سفرنامه ناصرخسرو و احسن التقاسيم مقدسي
چکيده
اين مقاله تحقيقي است براي يافتن اطلاعاتي دربارهي بازار, معماري و محل قرارگيري بازار در شهرها, نقشهاي اقتصادي, اجتماعي و فرهنگي, ارتباط انداموار آن با مسجد, آداب بازار و برخي نکات ديگر. اين مجموعه اطلاعات آن، براساس دو کتاب «سفرنامهي ناصرخسرو» و «احسنالتقاسيم مقدسي» شامل بازارهاي تعداد بيشماري از شهرهاي کشورهاي مختلف اسلامي در سدههاي چهار و پنج هـ . ق. میشود.
واژههاي کليدي: بازار, مسجد, معماري بازار, محل تشکيل بازارها, ارتباط بازار و مسجد, انواع بازارها, آداب جاري در بازار.
مقدمه
حاصل بررسي جزئيات مربوط به بازار در کتاب سفرنامه ناصرخسرو و احسنالتقاسيم مقدسي, اولاً باتوجه به اين که بررسي کليهي موارد از جمله اجناس, محصولات, صنايع, حرف, قيمتها, اوزان و مقادير و امثال اينها به جهت مفصل بودن مباحث در اين نوشته نميگنجيد, ثانياً اغلب اين موارد را صاحبان اين دو کتاب تا حدود زيادي، خود به طور مشخص دستهبندي کردهاند, اساساً پيرامون مطالبي خلاصه شده است که در اين دو کتاب، دربارهی بازار، به طور ضمنی و نامشخص نوشته شده است. سعي بر آن شد که اين اطلاعات پراکنده جمعآوري شود و به اطلاعاتی متمرکز و منسجم بدل گردد.
معماري بازارها
نظر به تواني که ناصرخسرو در هنر نقاشي داشته و باتوجه به دقت نظر خاصي که در تصوير کردن معماري مساجد و برخي مکانها به کار ميبرده, عجيب به نظر ميرسد که چرا چنين توجهي را به معماري و وضعيت بازارها معطوف نکرده است. البته شايد بتوان پاسخهايي براي اين سؤال يافت؛ از جمله اين که به احتمال قوي بازارها در اغلب شهرها, مکانهايي ثابت نبوده و در نتيجه بنا و معماري خاصي نداشتهاند؛ يا وضعيت و معماري عمومي بازارها به قدري ساده و يکسان بوده که نياز به دادن تصوير پيدا نکرده است. از احسنالتقاسيم نيز اطلاعات جامع و دقيقي در اين باب به دست نميآيد مگر در مواردي که به ويژگي خاصي در مورد بازار مشخصي اشاره کرده باشد.
آنچه را که در این باره به طور کلي از نوشتههاي آن دو استنباط ميشود, ميتوان در نکات زير با شواهد مشخص خلاصه کرد:
در اغلب موارد صاحبان حرف و صنعتگرانِ گوناگون داراي بازارها يا رستههاي ويژه خود بودهاند, درست همان گونه که امروزه مشاهده ميشود؛ مثل بازارا فرشفروشان, بازار طلافروشان, بازار مسگرها, بازار کفاشها و غيره. به عنوان مثال, گوشهاي از تصوير ناصرخسرو از بازار اصفهان ذکر ميشود: «و بازاري ديدم از آن صرافان که اندرو دويست مرد صراف بود...» (ناصرخسرو, 13: 166). شواهدي از اين دست بسيار است که از ذکر آنها خودداري ميشود.
ـ تنها برخي از بازارها سرپوشيده بودهاند. اين نکته از آنجا استنباط ميشود که مقدسي و ناصرخسرو به بازارهايي که مسقف هستند, به صراحت اشاره کردهاند و همين امر بيانگر آن است که بازار تنها به مجموعهاي از دکانهاي سرپوشيده اطلاق نميشده, بلکه لفظ عام براي هر مجموعه از دکانها در يک محل بوده است. در توصيف بازار مصر از زبان ناصرخسرو, به طور ضمني متوجه سرپوشيده بودن آن ميشويم: «و بازارها و کوچهها آنجاست که دايماً قناديل سوزد چون که هيچ روشنايي در آنجا بر زمين نيفتد و رهگذر مردم باشد» (ناصرخسرو, 89).
مقدسي بازارهاي زير را مسقف توصيف کرده است:
ـ «موصل: بيشتر بازار نيز سرپوشيده است (مقدسي, 194).
ـ چغانيان: بازارهاي قصبه با ظرافت سرپوشيدهاند٭ (مقدسي، 411).
ـ دمشق: بيشتر بازارهايش سرپوشيده است. يک بازار سراسر سرباز نيز دارد» (مقدسي, 221).
بازار ساباط در ناحيهي خاوران را نيز با سقفهاي کوتاه توصيف کرده است (مقدسي، 401). بازار شهرهاي تلفافان،آمل, زَم, يهوديه (قصبهي اصفهان), طَرَز, بَرذَعه (از مناطق اران) نيز پوشيده ذکر شدهاند.
مطلب ديگري که ناصرخسرو دربارهي بازار مصر مينويسد, باز منطقاً بيانگر آن است که اين بازار سرپوشيده بوده است: «امنيت و فراغت اهل مصر بدان حد بودکه دکانهاي بزازان و صرافان و جوهريان را در نبستندي الا دامي بر وي کشيدندي و کس نيارستي به چيزي دست بردن» (ناصرخسرو، 99).
اين که در مصر دکانها در نداشتند و تنها بر روي اجناس توري ميکشيدهاند, ضمن آن که نکتهي جالب توجهي به لحاظ وجود امنيت و سلامت رفتاري است, چنين به نظر ميآيد که اين امر اساساً تحت شرايط مسقف بودن بازار ممکن است.
باز آنچه که دربارهي بازار اصفهان مينويسد, احتمال مسقف بودن آن را تقويت ميکند ـ هر چند که باتوجه به دربند و دروازه داشتن بسياري از کوچهها و محلهها نميتوان عبارت زير را صددرصد دليل بر مسقف بودن بازار دانست. ناصرخسرو مينويسد: «هر بازاري را دربندي و دروازهاي ...» (ناصرخسر، 166).
ـ در مورد طول بازارها به جز در يک مورد چيزي گفته نشده است. مقدسي در مورد بازار نصيبين مينويسد: «بازارش از يک دروازه تا دروازه ديگر است» (مقدسي، 196)؛ ولي دربارهي عرض آنها چنين استنباط ميشودکه بازارها عموماً عريض بودهاند. به دليل اين که اولاً محل اصلي عبور و مرور مردم بوده؛ ثانياً کاروانها وارد آنها ميشدند و در کاروانسراها تخليهي بار ميکردهاند؛ ثالثاً در توصيف بازار برخي از شهرها ميبينيم نهري که معمولاً رودخانهي اصلي شهر بوده از ميان بازار ميگذرد. در يک مورد که مقدسي از تنگي بازار شيراز سخن ميگويد, ميتوان عرض متداول بازارهاي ديگر را حدس زد. او مينويسد: «دو چاپار از تنگي در بازار نتوانند رفت...» (مقدسي: 641)؛ و بازارهايي را که نهرها از ميان آنها عبور ميکرده چنين توصيف ميکند: «جيرفت ـ جامع نزديک در بم, با گچ و آجر دور از بازار ساخته شده, از نهري ميآشامند که از ميان خيابان و بازارها به تندي ميگذرد و بيست آسيا را ميچرخاند... نهر از جامع ميگذرد...» (مقدسي: 688).
وي دربارهي شهر سينليز در ناحيهي فارس مينويسد: در نيم فرسنگي دريا, بالاتر از مهربان, داراي بازار درازي است که خوري در ميان دارد و کشتي بدان درآيد. جامع از بازار به دور است (مقدسي: 635)؛ و رودخانه سغـد را در بـخارا چنين توصيف ميکند: «اين نهر شـهر را ميشکافد و در بازار و خيابانها شاخهشاخه شده به استخرهاي روباز و بزرگ شهر ميرود» (مـقدسي: 486). ديگر شهرهايي که نهر از ميان بازارشان ميگذرد عبارتند از: ورشتان (خاوران), سميرم, مرو, خورا, و اذان (در فارس).
آنچه که ناصرخسرو از بازار اصفهان ميگويد باز نشاندهندهي وسعت عرض بازار و نواحي آن است: «و اندرون شهر همه آبادان ـ که هيچ از وي خراب نديدم ـ و بازارهاي بسيار. بازاري ديدم از آن صرافان که اندرو دويست مردم صراف بود و هر بازاري را دربندي و دروازهاي و همهي محلتها و کوچه را همچنين دربندها و دروازههاي محکم و کاروانسراهاي پاکيزه بود؛ و کوچهاي که آن را کوطراز ميگفتند و در آن کوچه پنجاه کاروانسراي نيکو و در هر يک بياعان و حجرهداران بسيار نشسته؛ و اين کاروان که ما با ايشان همراه بوديم يک هزار و سيصد خروار بار داشتند که در آن شهر رفتيم, هيچ با ديد نيامد که چگونه فرود آمدند که هيچ جا تنگي موضع نبود و نه تعذر مقام و علوفه» (مقدسي: 166).
نکاتي دربارهي معماري برخي بازارها
تنها در مواردي اندک به ويژگيهايي در برخي بازارها اشاره شده است که آنها را از ديگر بازارها متمايز ميسازد. اين بازارهاي ويژه به نقل از احسنالتقاسيم به شرح زير است:
ـ ترمذ: بازارهايش آجر فرش شده (مقدسي: 421).
ـ فسا: شهرکي بزرگ دارد که داراي بازاري است که همه از چوب ساخته شده است. جامع نيز که از آجر است در آنجا ميباشد (مقدسي: 643).
ـ همدان: جامع در بازار پر از ساختمان است بازار در سه رده نهاده شده. شهرک ويران در ميان است و ربض دور آن است (مقدسي: 585).
ـ اردبيل: بازارهايش صليبي در چهار راه است (مقدسي: 560).
ـ دبيل: بازارهايش صليبي... جامعش بالاي تپهاي بزرگ و پهلوي آن کليسايي است (مقدسي: 559).
ـ مرو رود: جامع آن در بازار با ديوارهاي چوبي است بر بازار در تابستان سايهبان ميزنند (مقدسي: 459).
ـ ارگان: بازار بزازان، مانند بازار سجستان دارد، که درهايش به شب هنگام بسته ميشود؛ راستههايي است از چهارسو درها برابر هم دارد (مقدسي: 634).
ـ منا: چاهها و کارگاهها و قيصريهها و دکانهاي خوشساخت دارد که با سنگ و چوب ساج در ميان دو کوهي بنا شده که مشرف برآنند (مقدسي، 110).
ـ شام: دمِ درِ هر جامع و در بازارها آبريزگاه است (مقدسي: 350).
محل بازارها به لحاظ موقعيت شهري
طبق تقسيمات جغرافياي قديم, هر ناحيه از يک کشور و شهر را با اسامي مختلف ناميدهاند از جمله «حوزه», «ناحيه», «روستا», «قصبه», «شهر», «شهرک», «دژ», «کهندژ» و غيره. اين اسامي در دورههاي مختلف معاني متفاوت و گاه متضادي به خود گرفته و به تقسيمات مختلف اطلاق شدهاند. در دو کتاب مورد بررسي, جابهجا به برخي از اين اصطلاحات برميخوريم.
در مورد اين که در شهرهاي مختلف، موقعيت اين مناطق از نظر اعتبار يکسان بوده يا متفاوت, مطلبي به صراحت اظهار نميشود. همچنين موقعيت منطقهاي تمامي بازارها در شهرهاي مختلف به طور مشخص تعيين نشده است, ولي در مواردي که در زير بدانها اشاره خواهد شد, محل بازار و جامع در مناطق گوناگون شهر ذکر شده است.
برخي از آنها در حومه يا ربض قرار دارند, برخي در شهر که منظور قسمت مياني آن است و محل برخي از بازارها در داخل دژ يا کهندژ ثبت شده است. مقدسي مينويسد:
ـ اَذْخَکَث: ربض (حومه)اي آباد نيز دارد که بازارها و رباطهايي بسيار در آن است (مقدسي: 396).
ـ اطلخ: جامع آن در شهر و بازارها در حومه است (مقدسي: 397)
ـ جموکث: جامع به درون شهر (منظور درون بارو) و بازارها بيرون است (همانجا).
ـ تون کث: جامع در بيرون شهر, بازارها برخي در شهر و برخي در حومهاند (مقدسي، 400).
ـ سمرقند: جامع در شهرک نزديک کهندژ است و بيشتر بازارها در حومهاند (مقدسي، 402).
ـ باراب: دژي دارد که جامع و بازار و کهندژ در آن است و بيشتر بازارها در حومهي آن است درون دژ چند تا دکان نيز هست (مقدسي: 395).
در مواردي به محل بازار در شهرها اشاره شده است, اما به نظر نميرسد که وجود بازار در منطقهاي خاص از اهميت ويژهاي برخوردار بوده باشد. اما آنچه که در ميان موارد مذکور که محل بازارشان مشخص شده است ـ به جز يک مورد يعني «تون کث» در خراسان ـ مشترک ميباشد, اين است که جامع هيچ يک در ميان بازارهاي واقع در ربض يا حومه و خارج شهر نيست, بلکه جامع يا ذکر نشده يا در قسمت شهر قرار دارد.
مسجد جامع و بازار
وجود جامع در ميان يا کنار اغلب بازارها جزو نقاط مشترک مربوط به بازار است که در اين دو کتاب ذکر آن رفته است. مسجد و بازار اساساً دو محلي هستند که در تمدن اسلامي حائز اهميت ويژهي مذهبي, فرهنگي, سياسي و اقتصادياند، و در سرتاسر سفرنامه و احسنالتقاسيم نيز تقريباً از هيچ بناي ديگري که از اهميت ويژهي مسجد برخوردار بوده يا همسنگ آن باشد, سخن به ميان نيامده است. بدين معني, تصويري که عموماً از شهرهاي مختلف در صحنهي خيال باقي ميماند, تنها مجموعهاي از خانههاست با جامعي و بازاري.
شهرهاي حوزهي تمدن اسلامي در دنياي قديم با دو ويژگي عمده اهميت پيدا ميکنند:
اول, مرکز مذهبي ـ آموزشي (مسجد),
دوم مرکز تجاري ـ بازرگاني (بازار).
به همين جهت است که اين دو محل, مرکز اتفاقات, حرکات و تصميمات سياسي شهرها ميشود. نبض سياست, علم, دانش و فرهنگ در جهان اسلام در اين دو کانون بزرگ ميتپد و اتفاقاتش بر حول اين محور بنيادي ميچرخد.
شايد به جرأت بتوان گفت علاوه بر اين که مدنيت اسلامي, اساساً در قالب اين دو مرکز معنا مييابد, از علل اساسي ديگر اين ارتباط انداموار بين مسجد و بازار, محصور بودن مسجد حرام در ميان بازارها, وجود خانهي حضرت خديجه در بازار عطاران و انجام بخشي از مراسم حج در بازار است.
شرح اين بازارها و اين بخش از مراسم حج را از زبان ناصرخسرو ميخوانيم: «و به آخر بازار از جانب شمال کوه مروه است و آن اندک بالاي است و بر او خانههاي بسيار ساختهاند و در ميان,شهر است و در اين بازار بدوند, از اين سر تا بدان سر». سپس توضيح ميدهد که: «بعد از پايان طواف کعبه, زاير روي به خانهي کعبه ميکند و دعا ميخواند و دعا معلوم است. چون بخوانده باشد, فرو آيد و در اين بازار سوي مروه برود و آن, چنان باشدکه از جنوب سوي شمال رود؛ و در اين بازار که ميرود بر درهاي مسجد حرام ميگردد [مينگرد] و اندر اين بازار, آنجا که رسول ـ صلالله عليه و اله ـ سعي کرده و شتافته و ديگران را شتاب فرموده, گامي پنجاه باشد؛ و بر دو طرف اين موضع چهار مناره است از دو جانب که مردم از کوه صفا به ميان آن دو مناره رسند, از آنجا بشتابند تا ميان دو مناره ديگر, که از آنطرف بازار باشد؛ و بعد از آن آهسته روند تا به کوه مروه و چون به آستانهها رسند, بر آنجا روند و آن دعا که معلوم است, بخوانند و بازگردند. و ديگر بار در همين بازار درآيند, چنان که چهار بار از صفا به مروه شوند و سه بار از مروه به صفا, چنان که هفت بار از آن بازار گذشته باشند. چون از کوه مروه فرود آيند, همانجا بازاري است. بيست دکان روي باروي باشند. همه حجاج نشسته, موي سر تراشند. چون عمره تمام شد و از حرم بيرون آيند, در بازار بزرگ که سوي مشرق است و آن را سوقالعطارين گويند, بناهاي نيکو است و همهي داروفروشان باشند» (ناصرخسرو: 121-119).
مقدسي چنين مينويسد: «مشرق و جنوبِ آن بازارها است و در مغرب آن، خانههاي مصريان است. سعي ميان صفا و مروه در بازار شرقي است... پشت اين دو بازار, دو بازار ديگر هست تا پايان بالا شهر که به يکديگر راه دارند» (مقدسي: 107).
علاوه بر علل فوق, يکي ديگر از علتهاي سياسي که منجر به استقرار جامع در بازار يعني قلب شهر ميشود, اعتبار يافتن شهر به لحاظ کسب استقلال نسبي سياسي است که با داشت امتياز جامع و منبر به دست ميآيد. بدين ترتيب که «داشتن منبر نشانهي قدرت و خودمختاري اسلامي بوده است. هر گاه مردم شهر ميتوانستند اثبات کنند که اکثريتشان مسلمانند, عربها اجازهي تأسيس منبر و مسجد جامع و برگزاري نماز آدينه و اجراي حدود و مجازاتهاي شرعي به ايشان ميدادند, پس جزيهي سنگين کافري به خراج سبک اسلامي تبديل ميشود. چون اين نتيجه به زيان دولت خليفه بود در اثباتش اشکالتراشي ميکردند» (مقدسي: 381).
ديگر از عوامل ايجاد مسجد در کنار يا ميان بازار، تداوم رسم قدیم تشکیل بازارهاي مکاره در کنار مکانهاي مذهبي يا در روزهاي خاص انجام مراسم مذهبي است. قابل ذکر است که اين موضوع يعني بنا کردن اماکن مقدس وبازار در کنار هم, تنها به دوران اسلامي يا مناطق اسلامي ارتباط پيدا نميکند بلکه در نزد اعراب قبل از اسلام و در دو مورد ديگر که مقدسي بدانها اشاره کرده است, در سند و ايران نيز شواهدي بر اثبات اين ادعا وجود دارد. البته علت اندک بودن شواهدي از اين دست در کتاب مقدسي و ناصرخسرو عمدتاً سفر آنها در کشورهاي اسلامي است که مقدسي حتي به صراحت ميگويد که با سرزمين کافران و غيرمسلمان کاري نداشته است.
به دو مورد از موارد مربوط به مناطق غيراسلامي اشاره و بسنده ميکنيم. مقدسي در توصيف يکي از بتکدههاي سند (هند) مينويسد: «اين بتکده کاخي است که در آبادترين جاي بازارها ساخته شده و در ميانش گنبدي زيبا هست که گردش را خانههاي خدمتگزاران و [اعتکافگران] فرا گرفته است» (مقدسي: 711). به دنبال عبارات فوق, بت معروف اين بتکده يعني مجسمه بودا را توصيف ميکند. همچنين مسجد جامعي را در «استخر» فارس وصف ميکند که احتمالاً آتشکده بوده است: «جامع آن مانند جامعهاي شام در بازار است و ستونهاي گرد دارد که سرستونش همانند گاو است و گويند آتشکده بوده است. بازارها از سه سو آن را فرا گرفتهاند» (مقدسي: 648).
از جمله نکاتي که اهميت ارتباط بازار و مسجد جامع را به خوبي نشان ميدهد, ياري بازار از نظر تأمين فضا براي جامع است: «فسطاط (در مصر): تجارتخانههاي شگفت و بازارها با درآمد نيکو دارد... قيصريههايش برازنده و روشناند... اين شنيدم که ميگفتند در هر آدينه نزديک به ده هزار تن با امام نماز ميگزارند! من که باور نکرده بودم, روزي زودتر از وقت به بازار طير رفته ديدم آمار نزديک به همان است که ميگفتهاند. آدينه ديگر ديرتر رفتم و ديدم صف نمازگزاران بازارها را تا فاصله هزار گز از جامع پر کردهاند. قيصريهها, مسجدها, دکانها را از هر سو ديديم که نمازگزاران پر بود...» (مقدسي: 282 ـ 281)
موقعيت جامع در بازار
در هيچ يک از دو کتاب به محل مشخص جامع در بازار اشاره نشده است و تنها به ذکر اين نکتهي کلي که «جامع در ميان بازار است» اکتفا شده, به جز چند مورد که مقدسي بدانها اشاره کرده است و جامع را در ميان بازار بزازان ذکر نموده است: «شيراز ـ جامع در بازار يک سويش در بخش بزازان است (642) کول (در فارس) جامعي آبادان در ميان بزازان و قصابان و نانوايان دارد که سوي ديگرش [مانند] ميدان است (644) شوشتر ـ جامع در بازار بزازان [در ميان شهر] است (611) رافقه (ناحيه اقور) ـ حومه رَقّه است, جامع آن در ميان ريختگران و جامع رَقّه در ميان بزازان (199) عسقلان (در شام) ـ جامع آن در بازار بزازها...» (244). جامع اُرميه را نيز در بازار بزازان نوشته است.
آداب و رسوم خاص در ارتباط با بازار
آداب و رسوم و سنتهاي ملل و اقوام مختلف هميشه مثل ظرف بلوريني است که مظروفش, يعني فرهنگ و نوع انديشه مردمان را به خوبي نشان ميدهد. اين که مردمان چگونه به زندگي نگاه ميکنند, مشکلاتشان را چگونه حل ميکنند در هنگام شادماني چگونه شادي ميکنند و غمشان را به چه نحو ابراز ميدارند و صدها رفتار ديگر که شخصيت فردي و اجتماعي انسان را به معنايي شکل ميدهد, خود را به خوبي در قالب آداب و رسوم و سنن ميريزد و در آن قالب, ساليان دراز و قرنها با نيروي تمام زندگي ميکند و حتي شيوهي زندگي آيندگان را تعيين ميکند. اين آداب و رسوم, قالب کلي انديشهي عمومي اقوام و ملتها است و اگر بپذيريم که انسان را عموماً تحت شرايط خاص مثل غم و شادي, پيروزي يا شکست و امثال آن ميتوان شناخت، براي شناخت يک جامعه و براي شناخت انديـشه و فرهنگ حاکم بر يک جامعه آن را بايد در شرايط خاص و عملکرد خاص حياتياش شناخت و اين عملکرد عمدتاً در آداب و رسوم آن جامعه متجلي است.
از رسوم جالبي که ناصرخسرو طي سفرش در مصر بدان برميخورد و آن را در سفرنامهاش منعکس ميسازد, «رسم تنبيه گرانفروش در بازار است. اهل بازار مصر هرچه فروشند راست گويند و اگر کسي به مشتري دروغ گويد او را بر اشتري نشانند و زنگي به دست او دهند تا در شهر ميگردد و زنگ ميجنباند و منادي ميکند که من خلاف گفتم, ملامت ميبينم و هر که دروغ گويد سزاي او ملامت باشد٭» (ناصر خسرو، 5ـ94).
از مراسم ديگري که امروزه نيز با آن آشنا هستيم و در قصهها وداستانهايمان نيز بارها آن را ميشنويم, رسم آراستن و چراغاني کردن بازار به هنگام وقوع حادثهاي سرورانگيز مثل مراسم اعياد, تولد فرزند پادشاه و سلطان, حضور پادشاه و وزير و افراد بزرگ و امثال آن در بازار است.
بازار, به خصوص در دنياي قديم با شکل خاص و متمرکز خود طبيعتاً جزو مهمترين نواحي هر شهر به حساب ميآمده. تمرکز اقتصادي و اجتماع افرادي که اقتصاد شهر و کشور در دست آنها بوده, اين موقعيت ويژه و برجسته را به بازار ميدهد و طبعاً بازار تبديل به محلي ميشود براي منعکس ساختن هر حادثهي بد يا خوب که به کل جامعه مربوط است. و به همين جهت از اهميت خاصي برخوردار است. به ويژه که در دنياي قديم و ظاهراً در نواحي مورد بحث ناصرخسرو و مقدسي, هيچ مرکز تجمع ديگري در شهرها وجود ندارد. نه ورزشگاهي, نه تفرجگاهي نه محل نمايش و نه البته دانشگاهها و مدارس, لذا بازار و مجسد مثل قلب شهرها عمل ميکند.
«و در سنه سبع و ثلاثين و اربعمائه سلطان را پسري آمد. فرمود که مردم خرمي کنند. شهر و بازارها بياراستند. چنان که اگر وصف آن کرده شود همانا که بعضي مردم آن را باور نکنند و استوار ندانند که دکانهاي بزازان و صرافان و غيرهم چنان بودکه از زر و جواهر و نقد و جنس و جامههاي زربفت و قصب جاي نبود که کسي بنشيند»؛ و در اشاره به امنيت مردم در برابر سلطان و اين که به راحتي اجناس خود را در معرض ديد قرار ميدهند اضافه ميکند: «و همه از سلطان ايمن که هيچ کس از عوانان و غمازان نميترسيد و بر سلطان اعتماد داشتند که برکس ظلم نکنند و به مال کسي هرگز طمع نکند و آنجا مالها ديدم از آن مردم که اگر گويم يا صفت کنم مردم عجم را قبول نيفتد. ومال ايشان را حدوحصر نتوانستم کرد و آن آسايش و امن که آنجا ديدم هيچ جا نديدم» (ناصرخسرو، 6-95).
نمونهي ديگر در آراستن بازار, بازار شهر صيداست که ناصرخسرو آن را از شدت آراستگي به بازاري تشبيه ميکند که به مناسبتي آذين بسته باشند. «و بازاري نيکو آراسته, چنان که چون آن بديدم گمان بردم که شهر را بياراستهاند قدوم سلطان را يا بشارتي رسيده است. چون پرسيدم گفتند رسم اين شهر هميشه چنين باشد» (ناصرخسرو، 23).
در احسنالتقاسيم نيز به نوعي با اشاره به اين رسم مواجه ميشويم. مقدسي اين رسم رادر مورد بازار مکه و بازار شيراز چنين توصيف ميکند: «در مکه در شب فطر قبهها منصوب ميدارند و بازار را در ميان صفا و مروه آذين بندند و تا بامدادن دنبک زنند» (142). آنچه که در مورد شيراز ميگويد تا حدود زيادي روشن ميکند که چنين رسمي تنها يک رسم اسلامي نبوده و پيروان مذاهب ديگر نيز هنگام جشنها يا مراسم ديگر بازار را مـيآراستند. وي مينويسد در شيراز در جشنهاي کافران بازارها آذينبندي ميشود.
از عادات و رسوم مردم عراق که در بازار آنجا ديده است چنين مينويسد: «چون آغاز فصل بنفشه باشد آن را آراسته و در بازارها بگردانند» (مقدسی، 180).
ديگر از آداب و رسوم جالبي که در کتاب مقدسي بدان اشاره رفته است, مراسمي است که از ناحيهي ديلم باز ميگويد: «ايشان در آن دشت هفتهبازارها دارند. براي هر ديه يک روز نهادهاند پس از پايان بازار, زنان و مردان به جايگاه کشتي گرفتن روند, داور در آنجا برنشسته تنابي به دست گرفته هر کس پيروز شود يک گره بر آن ميبندد». و به دنبال اين مراسم اضافه ميکند که: «ايشان مجلسهايي آزاد درکوچه و بازار نيز ميسازند و با پوشيدن کيسههاي طبري و در دست داشتن زوبين در آن شرکت ميکنند» (مقدسی، 6ـ545).
بازارهاي سالانه, ماهانه و هفتهبازار
تشکيل بازارهاي سالانه يا ماهانه براي دادوستدهاي بزرگ و کلان يکي از عادات دنياي قديم بوده که امروزه نيز تداوم آن را به صورت تشکيل نمايشگاهها ميبينيم. اين نوع بازارها در نوع خود از نظر انتقال فرهنگي, زبان, آداب و رسوم و در مجموع جلوههاي تمدن, امکانی بينظير هستند.
در احسنالتقاسيم به مواردي از اين نوع بازارها برميخوريم و در اهميت ويژهاي بازارها همين بس که بنا به گفتهي وي و بنابر آنچه که امروزه نيز با آن آشنا هستيم, آن روزهاي هفته که بازارهاي خاص در آن داير ميشد, نام خاص بازار را گرفته است.
«در برذعه, روزهاي يکشنبه بازاري به نام "کرکي" هست که از همه خوره و بخشهايش بدانجا گرد آيند؛ و چنان نامبردار شده که گويند: روز شنبه, روز کرکي, روز دوشنبه و در آن ابريشم و پارچه فروخته شود» (565)؛ و در خوزستان از شهرهايي کوچک نام ميبرد که به علت برپا شدن بازار در روزهاي مختلف هفته در آنجا به نام روزهاي هفته که در واقع همان روز بازار است معروف شدهاند.
از شهرهايش (يعني عسکر) «جوبک», «زيدان», «سهشنبه بازار», «حبک» و... است. و سپس تا «خان طوق» شش شهر هست به نام روزهاي هفته, پس بازار در هر روز يک جا برپا است (607). در بارهي ناحيهي ديلم مينويسد: «ايشان در آن دشت هفته بازارها دارند براي هر ديه يک روز نهادهاند...» (546). در منطقهي خاوران از ناحيهاي نام ميبرد به نام «ده نوجََکَث» و مينويسد: شهري کوچک است, بازاري در سه ماههي بهار دارد» و «طواويس» را مينويسد که بازاري سالانه دارد.
ناصرخسرو دربارهي بازار بصره شرحي ميدهد که در آن روشن نيست آيا علاوه بر بازاري ثابت, هر روز در سه جاي ديگر به صورت بازار روز دادوستد انجام ميگرفته يا اساساً بازار بصره در سه زمان و سه مکان مجزا ولي به طور ثابت و دائمي تشکيل ميشده است: «و هر روز در بصره به سه جاي بازار بودي: اول روز در يک جاي دادوستد کردندي که آن را سوقالخزاعه گفتندي و ميانه روز به جايي که آن را سوق عثمان گفتندي و آخر روز جايي که آن را سوقالقداحين گفتندي» (ناصرخسرو، 154).
نکاتي در بارهي از بازار احسنالتقاسيم
ـ وقف درآمد بازار: «دامغان ـ دو بازار پايين و بالا دارد که مانند خانهاي کوچک است و براي رباط افراوه و دهستان و رهماندگان وقف شده است, ولي اجارهي آن برداشت نميشود, به طور ارثي در آن نشسته و چيزي بر آن نميافزايند (1ـ250). اسبيجاب خاوران ـ چند تيم و بازار کرباسيان و جامعي با چهار در دارد بر هر يک از درها رباطي هست: در نوجکث, در فرخان... و رباطها چنيناند: رباط نخشبيان... رباط قراتکين که گور او نيز همانجا است با بازاري که وقف کرده است و درآمدش ماهي هفتهزار درهم خرج نان و خورش براي بينوايان ميشود» (394).
ـ تفکيک بازار مسلمانان از بازار پيروان ديگر مذاهب ـ شکّي ـ : «اکثريت آن با نصارا و جامع آن در بازار مسلمان است» (588).
ـ بازارهاي خانگي و فروشندگان زن: از بازارها يا در واقع دکانهاي جالبي که تنها در يک مورد ذکر شده است, بازار شهر گرگان است. مقدسي مينويسد: «بازارشان در خانهها است و فروشنده زنانند» (9522).
ـ محل خروح دجال: در باب دجال و محل خروج وي اقوال مختلف هست از جمله اين که وي از خراسان يا کوفه يا محلهي يهوديه اصفهان ظهور و ادعاي خدايي خواهد کرد و سرانجام به دست عيسي مسيح يا پس از ظهور حضرت مهدي به دست وي کشته ميشود. مقدسي در مورد اين باور, محل خروج دجال را بازار يهوديه اصفهان ميداند: «دجال از بازار ايشان [در يهوديه] بيرون خواهد آمد» (598).
ـ بازار سلاطين: سلاطين براي خود بازار ميساختهاند و سود آن اختصاص به سلطان مييافت: «کازرون ـ ... بازار و کاخهاي بازرگانان پايين است. عضدالدوله سرايي [با چهار در که درون آن سرايي ديگر براي فروش پارچه] ساخت. سمساران را در آن گرد آورده است و سودش براي سلطان روزي ده هزار درم ميباشد»
ـ لباس ويژهي بازاريان: تنها سخني که در اين مورد گفته شده است, نوشتهي مقدسي است دربارهي پوشش مردم سرزمين مغرب «[مردم] قلنسوه رنگين پوشند: بربرها برنس سياه؛ مـردم روستا کيسه و بازاريان منديل ميبندند» (342).
ـ دعاي پيامبر در حق بازار منا و عدن: «دالان چين و درگاه يمن و انبار مغرب مرکز بازرگاني آنهاست... پيغمبر بازار منا و عدن را مبارک باد گفته است (122). از ديدنيهاي مکه در بازار بزازان, پشت عطاران, خانهي حضرت خديجه را نام ميبرد.
نکاتي به نقل از سفرنامه
ـ فروش آيينه با وزن: «مصر ـ و آبگينه سازند که به صفا و پاکي به زبرجد ماند و آن را به وزن فروشند» (91).
ـ وسيلهي نقليه: ناصرخسرو وسيلهي نقليهي اهل بازار مصر را خراني ذکر ميکندکه زين بر آنها مينهادند: «واهل بازار ودکانداران بر خران زيني نشينند که آيند و روند از خانه به بازار... و بيرون از لشکريان و سپاهيان بر اسب نشينند, يعني اهل بازار و روستا و محترفه و خواجگان» (95). اين موضوع را مقدسي در بازار شام و سرزمين مغرب اشاره ميکند: «بزازان گرانمايه رمله بر خر مصري پالاندار سوار شوند» (258). «بازرگانان سوار خرهاي مصري يا قاطر ميشوند» (342).
ـ پاکت/باردان: مطلب ديگري که امروزه براي اکثريت مردم شهرهاي پيشرفته جهان امري عادي است دادن وسيلهي کاغذي يا نايلوني (پاکت) و غيره براي بستهبندي و حمل جنس خريداري شده است. امري که عموماً در دنياي قديم ناشناخته و غيرمرسوم بوده و ناصرخسرو به چنين موردي در بازار مصر برميخورد و آن را چنين نقل ميکند: «در بازار آنجا از بقال و عطار و پيلهور, هر چه فروشـند» باردان «آن از خود بدهـند, اگر زجاج باشـد و اگر سفال و اگر کاغذ فيالجمله احتياج نباشد که خريدار باردان بردارد» (95).
ـ تملک سلطان: در مورد بازار قاهره ميگويد که مالکيت دکانها و غيره به جز خانهها با سلطان است و همين امر را به طور کلي مقدسي نيز در صفحات 305 ـ 304 کتابش نوشته است.
«تقدير کردم که در اين شهر قاهره از بيست هزار دکان کم نباشد همه ملک سلطان و بسيار دکانهاست که هر يک را در ماهي ده دينار مغربي اجره است و از دو دينار کم نباشد» (77).
ـ مسجد به عنوان سياحتگاه: ناصرخسرو مسجد مصر را به عنوان سياحتگاهي توصيف ميکند و اين که انجام برخي امور مربوط به بازار در مسجد صورت ميگيرد: «و در شهر مصر... در ميان بازار مسجدي است که آن را بابالجوامع گويند... و از بيرون به چهار حد مسجد بازارهاست و درهاي مسجد در آن گشاده و مدام در آن مدرسان و مقريان نشسته و سياحتگاه آن شهر بزرگ آن مسجد است و هرگز نباشد که در او کمتر از پنج هزار خلق باشد, چه از طلاب علوم و چه از غريبان و چه از کاتبان ـ که چک و قباله نويسند ـ و غير آن».
در مجموع به طوري که ذکر شد, بازار در تمدن شهري قديم تنها مرکز زنده و متحرک شهر است اساسيترين روابط اقتصادي در آن جاري است. اهميت بازار به حدي است که در دورهي اسلامي وقتي شهري ميخواهد به استقلال سياسي و مذهبي دست بيابد و خود را از زير بار سنگين جزيه خارج کند مسجد جامع را که سند هويت مستقل شهر مسلماننشين است در قلب بازار ميسازند.
بازار گذرگاه اصلي شهر است و انعکاس رفتارهاي اجتماعي و سياسي, چگونگي رفتار حکومت با مردمان, اخلاق عمومي, فقر و ثروت شهر, امنيت و ميزان قدرت اعمال شده از طرف دستگاه حاکمه, پيشرفتهاي اقتصادي و فرهنگي و غيره را به طور عمده در بازار ميتوان ديد.
ـ قبادياني, ناصرخسرو (1365)؛ سفرنامه, به کوشش دکتر نادر وزينپور, تهران: انتشارات فرانکلين.
ـ مقدسي, ابوعبدالله محمدبن احمد (1361)؛ احسنالتقاسيم في معرفه الاقاليم (قرن چهارم هجري), ترجمه دکتر علينقي منزوي, تهران: شرکت مؤلفان و مترجمان ايران.
٭ نکته جالب اين که جامع چغانيان برخلاف بازارش بدون سقف است.
٭ مشابه چنين رسمي را ـ البته نه صرفاً در مورد بازاريان ـ در افسانهها و قصص ايراني مـييابيم, بدين ترتيب که شخـص گناهـکار را به طور وارونه بر الاغي سوار ميکردند واو را دور شهر ميگرداندند. اين رسم در مورد زنان خطاکار با بريدن گيس آنان و در مورد مردان با برداشتن کلاه از سر آنان تکميل ميشد.
|